سلام پسر عزیزم من باز با کمی که نه خیلی تاخیر اومدم تا برات پست بزارم و کارهایی رو که تو این مدت انجام دادی رو برات بنویسم در اخرین پستی که برات گذاشتم شما 8 ماه و 27 روزت بود و از الان از اون به بعدش رو برات مینویسم و یک سری عکس از 8ماهگیت مونده که تول اونا رو میزارم بعدش میرم سراغ بقیش
کارهایی که تو نه ماهگی کردی عاشق این هستی که بزاریمت تو قابلمه و دور خونه بچرخونیمت
یاد گرفتی وقتی بابایی میره حموم با روروِءک پشت بابایی بدویی و گریه کنی که شما رو هم با خودش ببره حموم
وقتی میبریمت تو راه پله ها بلند بلند از خودت صدا در میاری و مامان بزرگ و بابا بزرگ که طبقه پایین هستن رو صدا میکنی و اونا هم تا صدای شما رو میشنون قربون و صدقه ات میرم و تا وقتی که ببرمت پایین تا مامان وبابابزرگ رو میبینی ذوق میکنی و میپری تو بغلشون
دیگه قشنگ یاد گرفتی میخوایم بریم بیرون بای بای میکنی کلاغ پر بازی میکنی و وقتی که از خواب بیدار میشی و گریه میکنی و من میام بغلت میکنم سریع انگشت اشارت رو به بیرون از اتاق نشون میدی و یه جورایی میگی منو از اتاقم ببر بیرون و با دهانت هم از خودت یه صدا عجیب و غریب در میاری و هر وقت هم از یه چیزی تعجب میکنی همون صدا رو از خودت در میاری
خوب حالا میریم سراغ عکسات
تو این عکسا شما 8 ماه و 30 روزت هست
اول از همه ماهگیت مبارک عسلم
خوب حالا عکسایی 9 ماهگیت که با مامان بزرگ و بابابزرگ و عمه و شوهر عمه رفتیم پارک جمشیدیه خیلی خوش گذشت به مناسبت 9 ماهگی شما
اینجا قبل رفتنه که گذاشتم رو زمین برم برات لباس بیارم دیدم خوابت برد از خستگی
تو این عکسم که میبینی اونجا یه دوست پیدا کردی واسه خودت
خوب حالا عکسای 9 ماه و5 زورگیت که مشغول مطالعه هستی
این جا هم تا دوربین رو میبینی چشاتو میبندی
اینجا هم اول تیر ماهه که برای اولین بار بردمت ارایشگاه
اینجا هم که تا میبریمت جلوی در انگشتت رو میکنی توی چشمی در
خوب اینجا هم رفته بودیم خونه دوست من که ازت عکس انداختم
خوب پسرنازم فعلا تا اینجا رو برات گذاشتم2 -3 روز دیگه بقیه عکساتو میزارم دوستت دارم نفس مامانی