mohamad parsa

mohamad parsa جان تا این لحظه 10 سال و 7 ماه و 16 روز سن دارد

ملاقات

سلام عشق ماماني اين عكسم مربوط ميشه به روز اول تولدت كه هنوز تو بيمارستان بوديم و ساعت 3 بود ومن رو از اتاق زايمان داشتن مياوردن تو بخش كه تو راهرو بيمارستان يه دفعه بابايي و مامان بزرگ رو ديدم و بابا اومد سمت من و روي من رو بوسد و من رو بردن تو اتاق وبعد بابابزرگ و عمو و عمه جون و خاله بابايي و بچهاش اومدن ملاقاتمون و بابايي برامون گل و اب ميوه و كلي خوراكي اورده بود وبعدش پرستارها شما رو اوردن پيش ما كه من بهت شير بدم وبلد نبودم بهت شير بدم وبابايي هم حرص ميخورد ولي به سختي به شما شير دادم و سير شدي وبعدش بابا بزرگ جون شما رو بغل كرد و تو گوشت اذان گفت راستي ما تا موقعي كه بدنيا نيومده بودي براي شما اسم انتخاب نكرده بوديم كه بابايي همون جا اسم شما رو گذاشت محمد پارسا همه موافقت كردن البته اسم زياد تو ذهنمون بود ولي به نتيجه نميرسيديم خلاصه وقت ملاقات تموم شد و همه رفتن ما بايد يه شب بيمارستان ميموندم ومن وشما تنها شديم و من تا صبح باهات تنها بودم وبهت نگاه ميكردم و ازت سير نميشدم پسرم خيلي دوستت دارم گلم بازم برات مينويسم تارخ اون روز هم 17/6/1392بود

نایت اسکیننایت اسکین


نایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکین

 

 

نایت اسکین

نایت اسکیننایت اسکیننایت اسکین

نایت اسکین


تاریخ : 17 شهریور 1392 - 15:26 | توسط : مامان محمد پارسا جان | بازدید : 1066 | موضوع : وبلاگ | 4 نظر

نظر شما

نام
ایمیل
وب سایت / وبلاگ
پیغام